
سنایی
شمارهٔ ۶۶
۱
سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت
اشک خون کردم ز غم چون بر من از عمدا گذشت
۲
من ز غم رفتم ولی ترسیدم از نظارهای
کاندرین ساعت برین ره حور یا حورا گذشت
۳
گفت خورشید خرامان دیدم و ماه سما
کز تکبر دوش او بر زهرهٔ زهرا گذشت
۴
لولو لالا همی بارم ز عشقش در کنار
کز کنارم ناگهان آن لولو لالا گذشت
۵
با خط مشکین ز سیمین عارضی کایزد نهاد
مورچه گویی به عمدا بر رهی بیضا گذشت
۶
آنچه بر جانم رسید از عشق آن سیمین صنم
صد یکی زان بالله ار بر وامق و عذرا گذشت
۷
حلقهٔ زلفش بدی چون عروةالوثقی مرا
ای مسلمانان فغان کان عروةالوثقا گذشت
۸
دین و دنیا گفتمی در بازم اندر کار عشق
کار من با او کنون از دین و از دنیا گذشت
تصاویر و صوت

نظرات
محمد
حمید ضیایی