
سنایی
شمارهٔ ۷۸
۱
اندر دل من عشق تو چون نور یقین است
بر دیدهٔ من نام تو چون نقش نگین است
۲
در طبع من و همت من تا به قیامت
مهر تو چو جان است و وفای تو چو دین است
۳
تو بازپسین یار منی و غم عشقت
جان تو که همراه دم بازپسین است
۴
گویی ببُر از صحبت نااهل برِ من
از جان ببُرم گر همه مقصود تو این است
۵
آن را که غرض صحبت دیدار تو باشد
او را چه غم تاش و چه پروای تکین است
۶
امّید وصال تو مرا عمر بیفزود
خود وصل چه چیز است که امید چنین است
۷
گفتم که تو را بنده نباشد چو سنایی
نوک مژه بر هم زد یعنی که همین است
تصاویر و صوت

نظرات
سید ابراهیم
فاخر