سنایی

سنایی

شمارهٔ ۷۸

۱

اندر دل من عشق تو چون نور یقین است

بر دیدهٔ من نام تو چون نقش نگین است

۲

در طبع من و همت من تا به قیامت

مهر تو چو جان است و وفای تو چو دین است

۳

تو بازپسین یار منی و غم عشقت

جان تو که همراه دم بازپسین است

۴

گویی ببُر از صحبت نااهل برِ من

از جان ببُرم گر همه مقصود تو این است

۵

آن را که غرض صحبت دیدار تو باشد

او را چه غم تاش و چه پروای تکین است

۶

امّید وصال تو مرا عمر بیفزود

خود وصل چه چیز است که امید چنین است

۷

گفتم که تو را بنده نباشد چو سنایی

نوک مژه بر هم زد یعنی که همین است

تصاویر و صوت

دیوان حکیم سنایی غزنوی (بر اساس معتبرترین نسخه ها) به اهتمام پرویز بابایی - سنایی غزنوی - تصویر ۳۷۹

نظرات

user_image
سید ابراهیم
۱۳۹۱/۰۶/۱۳ - ۰۶:۴۲:۲۰
اصلاح شود:مصراع چهارم: مهر تو چو جانست
user_image
فاخر
۱۳۹۶/۰۱/۲۲ - ۱۱:۳۹:۴۲
مصراع اول اصلاح شود : اندر دل من عشق تو چون نور یقینست