
سنایی
شمارهٔ ۸۹
۱
روزی دل من مرا نشان داد
وز ماه من او خبر به جان داد
۲
گفتا بشنو نشان ماهی
کو نامهٔ عشق در جهان داد
۳
خورشید رهی او نزیبد
مه بوسه ورا بر آستان داد
۴
یک روز مرا بخواند و بنواخت
و آنگاه به وصل من زبان داد
۵
برداشت پیاله و دمادم
می داد مرا و بی کران داد
۶
من دانستم که می بلاییست
لیکن چه کنم مرا چو ز آن داد
۷
از باده چنان مرا بیازرد
کز سر بگرفت و در میان داد
تصاویر و صوت

نظرات