
سنایی
شمارهٔ ۱۷۰
۱
تا کی اندر راه دین با نفس دمسازی کنی
بر در میدان این درگاه طنازی کنی
۲
کوزه و ابریق برداری و راه کج روی
جامهٔ صدیق در پوشی و غمازی کنی
۳
ور تو خواهی کز کمان شهوت و تیر نفاق
از سر انگشت دف زن ناوکاندازی کنی
۴
نزد مغفرها ستور لنگ گردی و آنگهی
پیش معجرها حدیث از مرکب تازی کنی
۵
چون به کنجی باز بنشینی و با یاران حدیث
از گل و گرمابه و از شانهٔ رازی کنی
۶
رو به گرد خاکبازی گرد کین آن راه نیست
کاندرین ره با براق خلد خر تازی کنی
۷
تا تو خود کی مرد آن باشی که خود را چون خلیل
در کف محنت چو گوی پهنهٔ غازی کنی
۸
نیست سودای دفاع تو که در بازار صدق
با خس و خاشاک میخواهی که بزازی کنی
۹
وقت آب و تخم کشتن گشته شیطان را قرین
وقت خرمن کوفتن با موسی انبازی کنی
۱۰
مگذران در لهو و بازی عمر لیکن روز حشر
کیفر آن گاهی بری با حور عین بازی کنی
تصاویر و صوت

نظرات