
سنایی
شمارهٔ ۱۷۳
۱
پسری دیدم پوشیده قبای
گفتم او را که به نزدیک من آی
۲
گفت من دیر بمانم نایم
گفتم او را که بیا ژاژ مخای
۳
دیر کی مانی جایی که بود
سیم در دست و گروگان در پای
۴
من اگر ایستادهام مسته
خویشتن گر نشستهای مستای
۵
زان که تو فتنهای و من علمم
تو نشسته بهی و من بر پای
تصاویر و صوت

نظرات