
سنایی
شمارهٔ ۴۸
۱
خواجه در غم من ار گفت که چون بیخردان
دین به دل کردهای اندر ره دنیا لابد
۲
دیو در گوش هوا و هوسش میگوید
از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد
۳
من چه دانستم کز تربیت روحالقدس
در گذشتهست ز شادی و گذشته زا شد
۴
کرده یک ذوق به راه احدی چون احمد
شکر چون کوه حرا صبری چو کوه احد
۵
گر بدانستمی آن خوی سلیمانی او
پیش او سجده کنان آمدمی چون هدهد
تصاویر و صوت

نظرات