سنایی

سنایی

بخش ۱۳ - حکایت

۱

دید وقتی یکی پراگنده

زنده‌ای زیر جامه‌ای ژنده

۲

گفت این جامه سخت خُلقانست

گفت هست آنِ من چنین زانست

۳

چون نجویم حرام و ندهم دین

جامه لاابد نباشدم به از این

۴

هست پاک و حلال و ننگین روی

نه حرام و پلید و رنگین روی

۵

چون نمازی و چون حلال بود

آن مرا جوشن جلال بود

۶

درد علّت چو درد دین نبود

مرد شهوت چو مرد دین نبود

۷

هنر این دارد این سرای سپنج

شره پانصدش بود کم پنج

۸

عشق او چون سرِ خطا باشد

کی ترا آن ز حق عطا باشد

۹

خنک آن کس کزو بدارد دست

نبود همچو ما غرورپرست

تصاویر و صوت

حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة به تصحیح مدرس رضوی - ابوالمجد مجدود بن آدم السنائی الغزنوی - تصویر ۴۰۱

نظرات