
سنایی
بخش ۲۰ - اندر مذمّت خال گوید
۱
خال کآزار تو گزیده بُوَد
همچو خال سفید دیده بُوَد
۲
کند آن خالت از خرد خالی
بهر میراث مادرت حالی
۳
چون زرت باشد از تو جوید رنگ
چون بوی مفلس از تو دارد ننگ
۴
خواجه خواند چو کار باشد راست
پس چو شد کژ غلامزادهٔ ماست
۵
شاهزاده بوی چو داری مال
داه زاده شوی چو بد شد حال
۶
پس تو گویی فلان مرا خالست
سنگ دل خال نیست تبخالست
۷
رو تو از ننگ خال بیعم باش
خال و عم را بمان و بیغم باش
۸
تا دو دستت به دامن خالست
هردو پایت میان آخالست
۹
حکمت اندر عرب فراوانست
وز همه خوبتر یکی آنست
۱۰
که عدی چون شد از عداوت خال
همنشین سباع و وحش و رمال
۱۱
نشنیدی که راند در امثال
رو تو عم غم شمار و خال وبال
تصاویر و صوت

نظرات