
سیف فرغانی
شمارهٔ ۱۸۹
۱
عمر بی روی یار چون باشد
بوستان بی بهار چون باشد
۲
عشق با من چه می کند دانی
آتش و مرغزار چون باشد
۳
چند گویی که باغمش چونی
ملخ و کشتزار چون باشد
۴
بار بر سر گرفته ره درپیش
رفته در پای خار چون باشد
۵
من پیاده کمند در گردن
هم ره من سوار چون باشد
۶
عالمی در وصال و من محروم
عید و من روزه دار چون باشد
۷
درچنین کار دورم از دل و صبر
هیچ دانی که کار من چون باشد
۸
شتری زیر بار در صحرا
بگسلد ازقطار چون باشد
۹
خود تو دانی که سیف فرغانی
دور از روی یار چون باشد
تصاویر و صوت


نظرات