
سیف فرغانی
شمارهٔ ۲۹۷
۱
ای رخ خوب تو آفتاب جهان سوز
عشق تو چون آتش وفراق تو جان سوز
۲
شوق لقاء تو باده طرب انگیز
عشق جمال تو آتشی است جهان سوز
۳
دردل مجنون چه سوز بود زلیلی
هست مرااز تو ای نگار همان سوز
۴
خلق جهان مختلف شدند نگارا
پرده برانداز ازآن یقین گمان سوز
۵
کرد سیه دل مرا بدود ملامت
عقل که چون هیزم تراست گران سوز
۶
رو غم آن ماه رو مخور که ندارد
هر دهنی تاب آن طعام دهان سوز
۷
در ره سودای او مباش کم از شمع
گرنکشندت برو بمیر درآن سوز
۸
با که توان گفت سر عشق چو با خود
دم نتوان زد ازین حدیث زبان سوز
۹
در سخن ارگرم گشت سیف ازآن گشت
تا بدلی درفتد ازین سخنان سوز
تصاویر و صوت

نظرات