
سیف فرغانی
شمارهٔ ۳۰۸
۱
شبی از مجلس مستان برآمد ناله چنگش
رسد از غایت تیزی بگوش زهره آهنگش
۲
چو بشنودم سماع او، نگردد کم نخواهد شد
ز چشمم ژاله اشک و ز گوشم ناله چنگش
۳
چگونه گلستان گوید کسی آن دلستانی را
که گل با رنگ و بوی خود نموداریست از رنگش
۴
لب شیرین آن دلبر در آغشته است پنداری
بآب چشمه حیوان شکر در پسته تنگش
۵
کفی از خاک پای او بدست پادشا ندهم
وگر چون (من) گدایی را دهد گوهر به همسنگش
۶
مشهر کردمی خود را چو شعر خویش در عالم
بنام عاشقی او گر از من نامدی ننگش
۷
فغان از سیف فرغانی برآمد ناگهان گویی
بگوش عاشقان آمد سحرگه ناله چنگش
تصاویر و صوت


نظرات