شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۷۷

۱

میکشد روی دلم هر دم به مهروی دگر

چون کنم با یک دلی هر گوشه دلجوی دگر

۲

عهد کردم با خدای خود که جز ابروی دوست

سجده گاه خود نسازم طاق ابروی دگر

۳

شد مشام جان معطر از شمیم روی دوست

ای صبا بهر خدا از طره‌اش بوی دگر

۴

یک سر مو از دهانش چونکه معلومم نشد

با میانش هم خیالی بستم از موی دگر

۵

میبرد دلهای مردم را به سحر آن چشم مست

چون لبت او در همه آفاق دلجوی دگر

۶

شاهدی را منزل جانش بود کوی نگار

دل فرود آید ورا یک لحظه در کوی دگر

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 67

نظرات