شاهدی

شاهدی

شمارهٔ ۹۷

۱

چو چشم تو من فتنه جویی ندارم

چو زلف تو آشفته خویی ندارم

۲

چنان کرد عشقت مرا پیش مردم

که جز اشک خود آب رویی ندارم

۳

ز اشکم به هر سو روان گشته جویی

جز آن سرو قد جست و جویی ندارم

۴

ز سودای زلف تو دیوانه گشتم

جز آن زلف پروای مویی ندارم

۵

بکش شاهدی را به زخمی به تیغت

که من غیر از این آرزویی ندارم

تصاویر و صوت

دیوان شاهدی به ضمیمهٔ کتاب تحفهٔ شاهدی  » تصویر 83

نظرات