امیر شاهی

امیر شاهی

شمارهٔ ۱۱

۱

تلخ است بی‌تو صبر، دل غم فزوده را

نتوان چشید داروی ناآزموده را

۲

ای ناله همدمی کن و از آب چشم من

بیدار ساز دیده بختِ غُنوده را

۳

دل شد رمیده سر زلف تو، وز کمند

نتوان به کوی عقل کشید آن ربوده را

۴

با باغبان مگو که دل غنچه خون چراست

خواندن نمی‌توان ورق ناگشوده را

۵

مشاطه زلف یار به انگشت می‌کشد

زان رو که نسبتی به قلم هست دوده را

۶

ناگفته از دهان تو رمزی مرا مکش

نتوان قصاص کرد گناه نبوده را

۷

شاهی خیال خاص بگو از دهان دوست

چون نیست لذتی سخنان شنوده را

تصاویر و صوت

دیوان مولانا شاهی » تصویر 12

نظرات