
امیر شاهی
شمارهٔ ۲۶
۱
مرا در عشق بهبودی نمانده است
ز سودای بتان سودی نمانده است
۲
دلم رفته است و آهی مانده بر جای
از آن آتش بجز دودی نمانده است
۳
سر آمد روز عیش و یادگارش
بجز دلق می آلودی نمانده است
۴
طبیب از ما عنان بر تافت، گویی
که هیچ امید بهبودی نمانده است
۵
بکش تیغ جفا در خون شاهی
کز اینش بیش مقصودی نمانده است
نظرات