
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۰۴۷
۱
خوش حیاتی که پیش او میرم
چون بمیرم به کیش او میرم
۲
عشق او شمع و من چو پروانه
گرچه سوزد که در برش گیرم
۳
گر زند ور نوازدم چون نی
بجز از ناله نیست تدبیرم
۴
دوش دیدم خیال او درخواب
لطفش امروز کرده تعبیرم
۵
سروری بر همه توانم کرد
من چو در پای میر خود میرم
۶
چون توانم که عذر او خواهم
که سراپا تمام تقصیرم
۷
هرچه گویم ز خود نمی گویم
نعمت الله کرده تقدیرم
نظرات