شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۰۹۰

۱

در خرابات فنا جام بقا می نوشم

می عشقست به فرمان خدا می نوشم

۲

جام می در کف و در کوی مغان می گردم

شادی ساقی باقی به صفا می نوشم

۳

بر من عاشق سرمست حلال است مدام

دُرد دردی که به ازصاف دوا می نوشم

۴

چشم سرمست خوشش جام میم می بخشد

نه شرابی که تو گوئی که چرا می نوشم

۵

جرعه ای نوش نکردی ز می لعل لبش

تو چه دانی که من این می ز کجا می نوشم

۶

توبه کردم که دگر توبه نخواهم کردن

گر خدا عمر دهد می ابدا می نوشم

۷

نعمت اللهم و با ساقی سرمست حریف

باده از صدق و نه از روی و ریا می نوشم

تصاویر و صوت

نظرات