
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۰
۱
آفتابی ز ماه بسته نقاب
کرده در گوش درهای خوشاب
۲
چشم عالم به نور او روشن
سخنی نازک است خوش دریاب
۳
نقش رویش خیال می بندم
که به بیداری و گهی در خواب
۴
می خُمخانهٔ حدوث و قدم
نوش می کن به شادی احباب
۵
نور آن ماهرو که می بینی
آفتابست نام او مهتاب
۶
سر موئی ز سِر او گفتم
سر زلفش از آن شده در تاب
۷
نعمت الله حجاب را برداشت
چون حجاب است در میان اسباب
تصاویر و صوت

نظرات