
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۱۰۴
۱
من به جان دوستدار رندانم
عاشق روی باده نوشانم
۲
به جز از عاشقی و می خواری
هیچ کار دگر نمی دانم
۳
نوبتی توبه کردم از باده
مدتی شد کز آن پشیمانم
۴
شعر مستانه ای همی گویم
غزلی عاشقانه می خوانم
۵
دُرد دردش مدام می نوشم
یار و همدرد دردمندانم
۶
بندهٔ حضرت خداوندم
پادشاه هزار سلطانم
۷
سید مجلس خراباتم
ساقی بزم می پرستانم
نظرات