
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۲۰۸
۱
نو فروشان کهنه پوشانیم
کهنه پوشان نوفروشانیم
۲
مبتلای بلای خماریم
دردمندیم و درد نوشانیم
۳
خویش بیچارگان بی خویشیم
یار خسته دلان خویشانیم
۴
ایمنیم از وصال و از هجران
فارغ از جمع و از پریشانیم
۵
گر گدائی درآید از درما
همچو شاهش به تخت بنشانیم
۶
خلعت عشق اوست در بر ما
هرکه خواهیم ما بپوشانیم
۷
نعمت الله آتشی افروخت
دیگ سودای عشق جوشانیم
نظرات