شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۲۲

۱

هفت دریا شبنمی از بحر بی‌ پایان ما است

جان عالم نفخهٔ ارواح آن جانان ما است

۲

در خرابات مغان مستیم و جام می به دست

های و هوی عاشقان از نعرهٔ مستان ما است

۳

موج دریائیم و عین ما و او هر دو یکی است

آبرو گر بایدت از ما بجو کان آن ما است

۴

مدتی شد تا به جان فرمان سلطان می ‌بریم

این زمان سلطان ما فرمانبر فرمان ما ‌است

۵

گنج اگر جوئی بیا کنج دل ویران بجو

ز انکه گنج کنت کنزاً در دل ویران ما است

۶

سید مستان به صد جان دوست می ‌داریم ما

ز انکه رند سر خوش است و یاری از یاران ما است

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات