
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵
۱
نرگست را باز سرخوش کرده ای
سنبلت بر گل مشوش کرده ای
۲
دست از خون دل بیچارگان
باز می بینم منقش کرده ای
۳
آتشی در جان ما انداختی
گوئیا نعلم در آتش کرده ای
۴
جان ما را مبتلا کردی به هجر
عیش ما را باز ناخوش کرده ای
۵
من نگویم ترک عشقت گرچه تو
یاری دیرینه ترکش کرده ای
۶
ای دل آخر چیست حالت بازگوی
کاین چنین افتاده ای غش کرده ای
۷
حال دل سید ز زلف یار پرس
زآنکه دل آنجا تو بندش کرده ای
نظرات