
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۵
۱
شاه عالم گداست تا دانی
این گدا پادشاست تا دانی
۲
هر خیالی که نقش می بندی
مظهر حسن ماست تا دانی
۳
در محیطی که نیست پایانش
جان ما آشناست تا دانی
۴
دل مجنون به عاشقی لیلی
مبتلای بلاست تا دانی
۵
دُرد دردش بنوش خوش می باش
که تو را این دواست تا دانی
۶
آفتابی و سایهٔ عالم
مر ترا در قفاست تا دانی
۷
نعمت الله به خلق بنماید
هر چه لطف خداست تا دانی
تصاویر و صوت

نظرات