
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۱۵۷
۱
عشق جانان در میان جان ماست
گنج معنی در دل ویران ماست
۲
ما به درد دل گرفتار آمدیم
وین عجب کاین درد دل درمان ماست
۳
هر کسی را کفر و ایمانی بود
زلف رویش کفر و هم ایمان ماست
۴
زاهدی باری به شأن عقل تو است
عشق بازی آیتی در شأن ماست
۵
ما به عشق او به میدان آمدیم
گوی عالم در خم چوگان ماست
۶
از شراب ناب بی غش سرخوشیم
مستی ما از می جانان ماست
۷
در سماع عارفان در کنج دل
زهره قوال و قمر رقصان ماست
۸
سید خلوت سرای وحدتیم
نعمت الله از دل و جان آن ماست
تصاویر و صوت

نظرات