شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۱۶۱

۱

عشق او آب حیات و آن حیات جان ماست

این چنین سرچشمه ای در جان جاویدان ماست

۲

گنج عشق او که در عالم نمی گنجد همه

از دل ما جو که جایش در دل ویران ماست

۳

جان ما با غیر اگر باری حکایت کرده است

تا قیامت نادم است انصاف او بر جان ماست

۴

نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکیست

گر نظر بر آب داری این همه از کان ماست

۵

هر که بینی دست او را بوسه ده از ما بپرس

زانکه او از روی معنی صورت جانان ماست

۶

در سماع عاشقان آن ماه چرخی می زند

خوش بود دور قمر دریاب کاین دوران ماست

۷

هر که هست از نعمةالله خوش نصیبی یافته

نعمت الله با همه نعمت که دارد آن ماست

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۶۲
سید جابر موسوی صالحی :

نظرات