
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۲۱
۱
عشق جانان من غذای من است
این چنین خوش غذا برای منست
۲
هر کسی را غذا بود چیزی
نعمت الله من غذای من است
۳
با تو گویم غذای من چه بود
این غذا دیدن خدای من است
۴
عقل بیگانه شد ز ما و برفت
شاه عشق آمد آشنای من است
۵
گر کسی در هوای جنت هست
جنت و حور در هوای من است
۶
دنیی و آخرت بود دو سرا
دو سرای چنین نه جای من است
۷
وصل و هجران که عاشقان گویند
از فنای من و بقای من است
۸
نور من عالمی منور کرد
این همه روشن از ضیای من است
۹
من دعاگوی نعمت اللهم
این چنین خوش دعا دعای من است
تصاویر و صوت

نظرات