
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۷۶
۱
هر کرا درد نیست درمان نیست
هر کرا کفر نیست ایمان نیست
۲
بت پندار هر که او نشکست
نزد ما بندهٔ مسلمان نیست
۳
هر که او جان فدای عشق نکرد
مرده می دان که در تنش جان نیست
۴
در محیطی که ما در آن غرقیم
هیچ پایان مجو که پایان نیست
۵
سر موئی نیابد از زلفش
هر که سرگشته و پریشان نیست
۶
کُنج دل گنجخانهٔ عشق است
گنج اگر در ویست ویران نیست
۷
در خرابات همچو سید ما
رند مستی میان رندان نیست
تصاویر و صوت

نظرات