
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۸۷
۱
او با تو ، تو را از او خبر نیست
جز عین یکی ، یکی دگر نیست
۲
نقشی که خیال غیر دارد
صاحبنظرش بر آن نظر نیست
۳
چون صورت دوست معنی ماست
بس معتبر است و مختصر نیست
۴
در بحر گهر بود ولیکن
چون دُر یتیم ما گهر نیست
۵
در کوچهٔ ما بیا و بنشین
زان کوچه مرو که ره به در نیست
۶
ما خرقهٔ خویش پاک شستیم
از هستی ما بر او اثر نیست
۷
خیر البشر است سید ما
گویند بشر ولی بشر نیست
تصاویر و صوت

نظرات