شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۲۱

۱

جان به خلوت سرای جانان رفت

دل سرمست سوی مستان رفت

۲

آفتابی به ماه رو بنمود

گشت پیدا و باز پنهان رفت

۳

مدتی زاهدی همی کردم

توبه بشکستم این زمان آن رفت

۴

عمر باقی که هست دریابش

در پی عمر رفته نتوان رفت

۵

هرکه جمعیتی ز خویش نیافت

ماند بیگانه و پریشان رفت

۶

باز حیران ز خاک برخیزد

از جهان هر کسی که حیران رفت

۷

نعمت الله رفیق سید شد

یار ما رفت گوئیا جان رفت

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۳۸۹

نظرات