شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۲۶

۱

نعمت الله جان به جانان داد و رفت

بر در میخانه مست افتاد و رفت

۲

آفتابش از قمر بسته نقاب

آن نقاب از روی خود بگشاد و رفت

۳

بود استادی به شاگردان بسی

کرد شاگردان همه استاد و رفت

۴

در خرابات مغان مست و خراب

سر به پای خم می بنهاد و رفت

۵

او خلیفه بود در بغداد تن

رخت را بربست از بغداد و رفت

۶

عارفانه در جهان صد سال بود

نی چو غافل داد جان بر باد و رفت

۷

سید ما بود ظاهر شد نهان

بندگان را جمله کرد آزاد و رفت

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۰۴

نظرات