
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۹۳
۱
غیر او کی به یاد ما ماند
دیگری یار ما کجا ماند
۲
دُرد دردش بیا و ما را ده
که مرا خوشتر از دوا ماند
۳
ما نبودیم و حضرت او بود
چون نمانیم ما خدا ماند
۴
نیست بیگانه از خدا چیزی
هر چه ماند به آشنا ماند
۵
این عجب بین که حضرت سلطان
در نظرگه گهی گدا ماند
۶
هر که مه روی خویش را بیند
خوبی او کجا به ما ماند
۷
بزم عشق است و سیدم سرمست
بنده مخمور خود چرا ماند
تصاویر و صوت

نظرات