
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۶۲۶
۱
بستهٔ بند بلای تو نجاتی دارد
خستهٔ رنج غم تو درجاتی دارد
۲
هر که شد مردهٔ درد تو نمیرد هرگز
کشتهٔ عشق تو جاوید حیاتی دارد
۳
طاق ابروی تو محراب دل ماست از آن
روز و شب خاطر ما میل صلاتی دارد
۴
کفر زلف تو که ایمان رخت می پوشد
سیئاتی است خیال حسناتی دارد
۵
گر قدم رنجه کنی بر سر آبی باری
در نظر دیدهٔ ما آب فراتی دارد
۶
به جفا از سر کوی تو دل از جا نرود
آفرین بر قدم او که ثباتی دارد
۷
نعمت الله که سلطان جهان عشقست
چون گدایان ز تو امید زکاتی دارد
تصاویر و صوت

نظرات