
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۸۴۶
۱
مدتی گشتیم گرد بحر و بر
غیر نور او نیامد در نظر
۲
صورت و معنی عالم را ببین
گنج و گنجینه به همدیگر نگر
۳
گر بقا خواهی که یابی همچو ما
در خرابات فنا می بر به سر
۴
صد هزار ار رو نماید آن یکیست
آن یکی در هر یکی خوش می شمر
۵
در دو صورت در حقیقت رو نمود
خاتم و خلخال باشد هر دو زر
۶
عقل دیگر عشق دیگر در ظهور
رند دیگر باشد و زاهد دگر
۷
نعمت الله جمله اسما خواند و گفت
یک مسمی اسم او بی حد و مر
تصاویر و صوت

نظرات