شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۸۸۱

۱

زر یکی و تنگهٔ زر بی شمار

آن یکی در هر یکی خوش می شمار

۲

در حقیقت زر یکی صورت بسی

یک بود معنی به صورت صدهزار

۳

تشنهٔ آب حیات ما بنوش

ساغر و می را به یکدیگر بدار

۴

چشم عالم روشن است از نور او

خوش خیالت نقش بسته بر نگار

۵

هر چه باشد هست با من در میان

تا میان او گرفتم در کنار

۶

عشق می بیند یکی و عقل دو

عاشقان مستند و عاقل در خمار

۷

نعمت الله در همه عالم یکی است

گاه پنهان است و گاهی آشکار

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۳۶۲

نظرات