شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۹۶۴

۱

روح اعظم نایب حق خوانمش

لاجرم بر تخت دل بنشانمش

۲

اسم اعظم خوانده ام از لوح دل

خازن گنج الهی دانمش

۳

مهر و مه می خوانمش در روز و شب

گه به صورت گه به معنی خوانمش

۴

عهد با او بسته ام روز ازل

تا ابد پابند آن پیمانمش

۵

نور چشمست او و دیده دمبدم

در خیالش سو به سو گردانمش

۶

عقل مخمور است و من مست خراب

گر درآید این چنین کی مانمش

۷

نعمت الله مخزن اسرار اوست

هرچه می خواهم ازو بستانمش

تصاویر و صوت

نظرات