
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۴۵
۱
داغ تو ز بسکه سینه تاب است
اشکم ز گل رخت گلاب است
۲
دیدیم ز دور گرد مجنون
آسایش مرگ اضطراب است
۳
خندی به دل شکسته ما
این نقش نگین آفتاب است
۴
قحط است نیاز و شور ناز است
پیکان بتان دل کباب است
۵
از فیض غبار کشتگانت
هر ذره طلسم آفتاب است
۶
با هستی و نیستی چه داری
مخموری و مستی شراب است؟
نظرات