اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۸۷

۱

نکنی صید یقینی به گمانی که تو راست

همت ما نکشد سست کمانی که تو راست

۲

نیستی دشمن و اندیشه دشمن داری

گرگ را صید تو کرده است شبانی که تو راست

۳

خاک و افلاک ز یک سلسله برخاسته‌اند

پود خورشید بود تار کمانی که تو راست

۴

خصمی خسته‌دلان شیشه به خارا زدن است

تیر را نرم کند سخت نشانی که تو راست

۵

خورد خون من و بی‌دردنوازی آموخت

چون نتازد نگه قاعده‌دانی که تو راست

۶

گلت از خون من ساده‌ضمیر است بهار

می‌نماید ز جبین راز نهانی که تو راست

۷

سفر طول امل خضر سبک پی چه کند

بلد راه تو بس خواب گرانی که تو راست

۸

حیرت آیین شده زین خوش غزل صایب اسیر

بلبل باغ گل از ناله فشانی که تو راست

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۱۵۷

نظرات