
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۳
۱
بسکه با حیرت برآوردیم کام خویش را
بر جبین ما نویسد عشق نام خویش را
۲
پیچ و تابم بس نبود از رشک قاصد سوختم
هم نوشتم نامه هم بردم پیام خویش را
۳
شکوه بیجا چرا می کردم از بیداد او
من که از خود می کشیدم انتقام خویش را
۴
داشتم رنگین بهار فرصتی از اشک و آه
وز گل و سنبل گرفتم صبح و شام خویش را
نظرات