
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۷۱
۱
نه همین از دوری احباب داغم کرده است
آسمان زهر هلاهل در ایاغم کرده است
۲
مرده شمع مجلس افروزی که از هجران او
جای روغن خون دل غم در چراغم کرده است
۳
بسکه الفت داشت با من حسرت دیدار او
در دل خود هر نفس گرد سراغم کرده است
۴
نو بهاری رفته است از گلشن عالم برون
گریه یاران در و دیوار باغم کرده است
۵
غنچه باغ فراقش هر دم از شوخی اسیر
جای بو بیهوشدارو در دماغم کرده است
تصاویر و صوت

نظرات