اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۸

۱

باده چون زور آورد هشیار می‌سازد مرا

خواب چون گردد گران بیدار می‌سازد مرا

۲

صبح را گلگونه می‌بخشد کفِ خاکسترم

سوختن رنگین‌تر از گلزار می‌سازد مرا

۳

دارد اکسیرِ حواسِ جمع دل چون شد خراب

سایهٔ ویرانه‌ها بسیار می‌سازد مرا

۴

غفلتم تعمیرِ آگاهی است دیدم بارها

چشمِ خواب‌آلودِ من بیدار می‌سازد مرا

۵

بلبلِ گل‌های شوخ از دور بودن خوشتر است

سِیرِ باغِ آرزو بیزار می‌سازد مرا

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
بردیا
۱۴۰۲/۰۶/۰۲ - ۰۷:۵۵:۱۹
عالیست