اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۸۳

۱

می کشیدی و نگه سیر چمن یاد گرفت

لب گشودی و صبا حرف زدن یاد گرفت

۲

از دل خون شده ام یاد تو وحشت آموخت

همچو طوطی که در آیینه سخن یاد گرفت

۳

کار توفیق نیفتاد به استادی کس

کی کسی پیشه دیوانه شدن یاد گرفت

۴

باعث زمزمه پیرایی دیوانه مپرس

دید در خواب خوش آن چشم و سخن یاد گرفت

۵

چقدر خنده به فهمیدگی عالم زد

هر که یک حرف ندانسته ز من یاد گرفت

۶

شکوه دل شکنی های تو را بس که اسیر

کرد با خویش ندانسته سخن یاد گرفت

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۲۵۰

نظرات