
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۴۴۹
۱
خیال بت مرا بس در دل دیوانه می گردد
کند گر کعبه یاد خاطرم بتخانه می گردد
۲
چه آمیزش بود با عشق جانان خودپرستان را
که اول آشنای او زخود بیگانه می گردد
۳
فریب چشم مستی آنچنان برد اختیار از من
که طرح مسجدی گر افکنم میخانه می گردد
۴
نمی دانم چه می گویم چه حال است اینکه من دارم
جنون هم عاقبت از دست من دیوانه می گردد
۵
اسیر از بی نیازی کرد تسخیر گرفتاری
کجا در خاطر صیدش خیال دانه می گردد
نظرات