
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۰
۱
گر صدق کلامت ندهد بال یقین را
پرواز تجرد که دهد روح امین را
۲
از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت
چون موم که بر شعله زند نقش نگین را
۳
غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد
چون درد ته شیشه آلوده زمین را
۴
شوق مه عید شب معراج برآورد
بر بام فلک عیسی خورشید قرین را
۵
احرام ره خلق تو بستیم و بریدیم
درگام نخستین سر قربانی کین را
۶
در دیدن آیینه که صلوات فرستد
از خاک درت گر ندهد زیب جبین را
۷
از بردن نام تو رسد گر به لبم جان
بخشد دم عیسی نفس بازپسین را
۸
بی عطرگلت چون چمن از غنچه خندان
صحرا نکند غالیه دان نافه چین را
۹
خورشید غبار ره آن شرع مبین است
بستند چو آیین هنرخانه دین را
۱۰
در معرکه دود از صف بدخواه برآید
هر چند گشایند کمان را و کمین را
۱۱
تا فاش نماید به نظر حال بد و نیک
آیینه ما ساخته ای شرع مبین را
۱۲
از پرتو لطف تو اسیر آینه سازد
در کعبه آن طوف دل گوشه نشین را
تصاویر و صوت

نظرات