
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۴۸
۱
گذشته ایم ز سر تا به نقش پا چه رسد
بریده ایم ز دل تا به مدعا چه رسد
۲
به هر که بود نصیبی ز هر چه داشت رسید
ستمگران همه چشمیم کز شما چه رسد
۳
تو مست باده نازی کجا خبر داری
که از خمار تغافل به جان ما چه رسد
۴
به این دل از چو تویی شکوه می توان کردن
ز خون خویش گذشتم به خونبها چه رسد
۵
ز ناخدا گرهی وانشد به بحر و سفر
بیا اسیر ببینیم کز خدا رسد
نظرات