
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۵۷۱
۱
کو ذره ای که صد خور بار جفا نداند
کو شبنمی که صد گل درس وفا نداند
۲
در گلشن محبت پروانه باغبان است
جایی که شعله بارد آب و هوا نداند
۳
شبنم به گل فروشد هر جلوه غبارم
با این بهار دستی کار کیا نداند
۴
چون بوی گل غبارم پر می زند به کویی
بال هما نفهمد باد صبا نداند
۵
این است آشنایی این است مهربانی
ما نام او ندانیم او حال ما نداند
۶
گر ظلمت است و گر نور فانوس آفتاب است
کس هجر و وصل ما را از هم جدا نداند
۷
دل داده ام اسیرم خون می کند دلیر است؟
غیر از وفا ندانم غیر از جفا نداند
نظرات