اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۵۸۷

۱

از وفا صافدلانی که می ناب خورند

تا قیامت ز ملامت زدگی تاب خورند

۲

باده بر طلعت خورشید گل رسوایی است

مفت رندان که می از ساغر مهتاب خورند

۳

چقدر خنده که بر اهل وفا دارم های

می ننوشند و کباب از دل احباب خورند

۴

اهل عرفان که به چشم تر ما می خندند

چون خرابی چقدر سیلی سیلاب خورند

تصاویر و صوت

نظرات