
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۵
۱
دلم آیینه گر شرمندگی را
وجودم داغ دارد بندگی را
۲
خجل دارد دل کم فرصت من
فروزان اختر فرخندگی را
۳
متاع کاسدم می کاهد از بیم
که بفروشم سلم ار زندگی را
۴
چه ناشایسته وضعم وای بر من
ز خجلت می گدازم زندگی را
۵
مرا می زیبد الحق ناخدایی
چه رنگین کرده ام زیبندگی را
۶
تلافی چون کنم هر چند بخشند
به عمرم گوهر پایندگی را
۷
زعصیانهای رنگارنگ فریاد
به تنگ آورده ام شرمندگی را
۸
اطاعت پیشگی بر من مسلم
اسیر کفر دارم بندگی را
تصاویر و صوت

نظرات