
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۶۶۷
۱
دیده ام از گرد گلگون تو جولان دگر
در نظر کی آیدم سیر گلستان دگر
۲
بت پرستی را هنوز امروز با من کارهاست
از خطش دیدم سواد کافرستان دگر
۳
خوانده ام مضمون حرفش را حیات تازه ای است
کرده ام هر دم نثار نامه اش جان دگر
۴
آبرو داری پریشانی رواج کار توست
گل پس از آشفتگی دارد چراغان دگر
۵
منکه دور از سنگ طفلان می توانم شور کرد
می برم شهر جنون را در بیابان دگر
۶
چون کنم شکر نوازشهای پنهان چون کنم
منفعل می سازدم هر دم به احسان دگر
۷
دل نمی گیرد قرار از یاد مژگانش اسیر
دیده در طالع مگر زخم نمایان دگر
نظرات