اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۷۰۵

۱

همین دانسته چشمش جای می خون خوردن عاشق

نمی داند نگاهش دیدن از نا دیدن عاشق

۲

فلاطون را به جوش آورد در خم همچو جوش می

چه شد طفل است (و) خوابش می برد در دامن عاشق

۳

دو عالم گر رود بر باد ایمایی نمی داند

چه پروا می کند از زیستن یا مردن عاشق

۴

اگر بویی ز یاری دارد آن بیگانه می گیرد

ز چاک سینه صحرا سراغ گلشن عاشق

۵

به مکتب راه می گیرد ز شوخی باز می دارد

نمی باشند بیجا خردسالان دشمن عاشق

۶

خزان رنگ زرد اوست یاران حاصل عمرم

تپیدنهای دل در کشت عاشق خرمن عاشق

۷

ز آغوش سحر محشر گریبان چاک برخیزد

حمایل گر کند دستی شبی در گردن عاشق

۸

پدر نامحرم است ای غنچه نورسته نامحرم

به طفلی گر نداری دست را در گردن عاشق

۹

اسیر آیینه ای داری خموشی پیشه خود کن

نمی گردد بغیر از راز عاشق رهزن عاشق

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۴۱۲

نظرات