اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۷۴۴

۱

دلم گداخت سر ساغر گران دارم

چراغ میکده ای نذر میکشان دارم

۲

شراب کهنه که خورشید را به رقص آرد

چو ماه یک شبه ته شیشه ای گمان دارم

۳

چرا شکنجه منت کنم عزیزان را

دعای بی اثری نذر دوستان دارم

۴

حجاب مانع ناز و تو پر نیاز طلب

ز بیزبانی خود سودها زیان دارم

۵

ز بیزبانی من عالمی خطر دارد

هزار تیر جگر دوز درکمان دارم

۶

دو خانه وار ز خورشید و ماه بالاتر

ز کوی باده فروش اینقدر نشان دارم

تصاویر و صوت

نظرات